صبح در کوچه‌ی ما منتظر خنده‌ی توست

سلام

می نویسم آنچه را که مقدر باشد

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۱۴ پدر

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۷ سلام

محبوب ترین مطالب

  • ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۴۶ حج 99
  • ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۷ سلام

۷ مطلب با موضوع «خانه» ثبت شده است

سلام به جمع کوچک خوانندگان این صفحه سال نو برای همتون مبارک باشه .
سال جدید را در کنار دختران گلم و همسرِ جانم شروع کردم . 

امسال با وجود شیوع بیشتر بیماری ترس سال قبل را نداریم نمی دانم این عادت است که با دلهره بیماری کنار آمده ایم و به عید دیدنی می رویم خوب بدون دست و بوس نمی گویم مرگ از ما دور بوده حداقل سه تن از افراد فامیل را که حداقل سالی یک بار جویای حاشان بودیم حالا نیستند برای همیشه . 
بیشتر افراد فامیل برای حداقل یکبار مریض شدند و گاها سخت هم بیمار شدند . 
با این وجود مثل سال قبل آن حس و بغض لعنتی را نداریم . آن دلهره و عذاب به کمین نشستن یک سگ هار پشت در خانه را نداریم . بازار می رویم خرید می کنیم به دیدن یکدیگر می رویم . فقط آغوشهایمان را از هم دریغ کرده ایم . که گاهی بد هم به نظر نمی رسد . 
فقط امید به آینده ای روشن و فردایی بهتر است که ما را می کشاند به دنبال خودش همینطور که تا به حال کشانده . 
لبخند نثار لبهایتان .
انسانهای دروغگو و فریبکار از شما دورِ دور ...
و تندرستی گواریتان باد

heart smiley

م . الف گندم
۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

واقعا باید این سال از تقویم زندگی ما پاک بشه هیچی از شادی هامون نفهمیدیم .

بی مزه و رنگ و بو 

انار سیاه

م . الف گندم
۰۱ دی ۹۹ ، ۱۲:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همسایه ما هر سال عید قربان قربانی می کند و امسال با وجود گرانی گوشت نیز ...

واضح و مبرهن است که وضع مالی ایشان توپ می باشد . شاهدی بر ادعا نیز موجود می باشد که کارگر منزل ایشان که گوشت را تقدیم کردند فرمودند دو روز پیش از مسافرت تابستانی فرنگ برگشته اند . ما خود روزی که می رفتند را شاهد بودیم و با توجه به چیسان فیسان ایشان همسر پیش بینی نمودند یحتمل به آن‌ور آبها می روند .

الغرض امشب مهمان داشتند و چه مهمانی سه بچه پسر شیطان حیاط را روی سر که چه عرض کنم روی نوک انگشتشان می رقصاندند و ابتدا ماشین بازی و سر و صدا بعد بلند حرف زدن و بدو بدو قهر کردن و فریاد کشیدن حتی تا جایی که خدا بدور خودم با گوشهایم شنیدم که یکی فکر کنم جوادشان بود داد می کشید چوب تو ..... یک ساعتی بود سر و صدای کودکانه شان را تحمل می کردم و می گفتم همین حالا خسته می شوند و یا مهمانی تمام می شود . که تحملم تمام شد و با صدایی مهربان فریاد زدم بچه ها نمیشه آهسته تر بازی کنید . که متوجه نشدند . دوبار ه بلند تر گفتم جواد آقا آهسته که تعجب کرد من چطوری اسمش را بلدم در حالی که مهمان این خانه هست گفتم اینجا همه توی حیاط می خوابند و شما سر و صدا می کنید و خدا وکیلی سعی کردند آرام تر باشند و شروع کردند به بازی پانتومیم که از ترجمه های جواد فهمیدم ای بابا بدتر شد طرف دارد خاطرات مثبت هجده سفر را اجرا می کند و اصلا چرا بچه ها باید بدون حضور بزرگتر ها بازی کنند اصلا چرا می روید کنار آبهای اونور آب چرا بچه منفی 12 با خودتون می برید بذاریدش شهربازی پاساژ 

از اون سه تا یکی با ادب تر بود و گفت می رم لو می دم شمارو بلند گفت زن دایی  زن دایی و رفت داخل خانه و پنج دقیقه بعد مهمان ها در حال خدا حافظی بودند . 

و اما منِ بد خواب خوب خواب از سرم پرید . این شد که می نویسم . 

mailangryno

م . الف گندم
۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی یکی زنگ می زنه و میگه دخترا چطورن دلم غنج میره و آرزو می کنم خدا به همه خانوما فرصت مادر شدن رو بده .

سرم نمی شه گفت شلوغه به برکت ورود فرشته کوچکم مرخصی بسی می چسبد .

دغدغه ها عوض شده دنیای مجازی کم رنگ و نوشتن بیرنگ شده البته در یک صفحه دیگر روزمره های کوچولو را می نویسم که دو تا خواننده بیشتر ندارد و روی هم سه تا مادریم که بچه هامون تقریبا در یک بازه زمانی دنیا امدن . 

آسمانم آرام و شاد زندگی می کند و تازگیها (پایان پنج ماهگی در 21 آبان)کمی فقط کمی برای غل خوردن تلاش می کند .

وقت خواب همراه با من آواز می خواند با نوای اَی اَی اَی...

همین زندگی می کنیم 

 

- اگر خاشقچی می دونست اینقدر سر تیتر خبرهای سراسر دنیا می شه از ذوق خودش میمرد.

- گاهی بیکاری بی برنامه ای هم به دنبال دارد 

- اصلا بدو بدو هیچ وقت بد نیست 

- بی خوابی شب رو هیچ خوابی در روز جبران نمی کنه 

- بده من انگشتای خوشمزه تو بخورم مامان

 

م . الف گندم
۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 

*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )

*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -

*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 

*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشمهایی پف کرده و نیمه بسته حال ندارم 

* خلاصه الهی از این گرفتاریهای شیرین برای همه درست بشه چارتاچارتا 

* امروز که هوس نت گردی داشتم منجر به نداشتن نهار تا این لحظه شده لذا برم پی آشپزی 

* دختر بزرگه هم حسابی کمک دست خوبیه برام هرکی بگه بچه پشت سرهم بیارین اشتباه می کنه 

 

م . الف گندم
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

قراره مهمون بیاد اینجا گفتم خیلی وقته نیومدم بیام یک آب و جارویی بکنم .

 

یک خانه با حضور مهمان رونق داره و اینجا حسابی از رونق افتاده 

اکه هی ی ی ی ی ...

 

wink

heart

 

م . الف گندم
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

امروز دو ساعت اول صبح بیکار بودم و دو ساعت بعدی را هم معلم تاریخ قرض گرفته بود و من باید در امور دفتری با مدیر همراه می بودم و چهار ساعت بعدی با یک کلاس .

امروز باید تکلیف این پایان نامه و روند اداری کار مشخص می شد به هر قسمت که زنگ می زدم یا نبودند و یا جواب درستی دریافت نمی کردم . مدیر گروه هم که دست نیافتنی شده و ...

خلاصه فهمیدم برای دفاع در شهریور باید تا اردیبهشت پروپازول را دفاع کنم و این یعنی خاک عالم به سرم البته موضوع دستم آمده و مسیر روشن شده ولی هنوز سردرگم کابرد این فرضیه ام که از قضا کلی هم کاربرد دارد و نمی دانم کدام طرفی باید بروم و روی همین حساب هنوز موضوع را ثبت ایران داک هم نکرده ام و این خود، نوعی عقب ماندگی محسوب می شود .

تو همین شیش و بیش بودم که یادم آمد وای برنج ها روی گازند و همان شفته خطابشان کنیم بهتر است قرار بود در این فرصت یک و نیم ساعته عدس پلویی مهیا شود که نشد خب دستم من نیست حواسم پرت شد .

عدس ها پخته بودند و برنج ها شفته دو عدد سیب زمینی و دو عدد هویچ آب پز نیز از صبح مهیا بود + شنبلیله کمی + شوید کمی از کمی بیشتر + پودر سیر و ادویه پاپریکا سریع نقشه کُبّه امد توی سرم البته شبه کبه و سیب زمینی و هویچ و عدس و برنج میکس شده + تخم مرغ و نمک ادویه غذایی در حد کتلت ساخته شد و البته سرخ کردن کتلت ها در نیم ساعت امکان پذیر نبود و این شد که زنگ زدم مدرسه ببخشید خانم معاون می شود من این دو ساعت را نیام و به جاش هفته آینده از همان کله صبح در خدمت شما باشم آخه نهارم هنوز حاضر نیست و بچه دوازده و نیم از مدرسه میاد و گشنه می مونه و ایشان فرمودند . رسیدگی به همسر و فرزند مهمتره عزیزم نیاز به جبران هم نیست می تونی بمونی خونه امروز گفتم نه دیگه تا این حد میام ولی دو ساعت دیرتر و این شد که با ارامش بیشتری به کارها رسیدم و رفتم که کم کم حاضر بشوم و البته باز هم یک ربع دیر رسیدم مسیر ما اصلا تاکسی خورش خوب نیست .

از برخورد معاون مدرسه سپاسگذارم .

پ.ن : همه عدس و برنجها زیاد بودند کمی هم عدس پلو لگد شده مهیا شد .

       کتلت ها اوووووووووووووووووووم جاتون خالی

م . الف گندم
۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر