صبح در کوچه‌ی ما منتظر خنده‌ی توست

سلام

می نویسم آنچه را که مقدر باشد

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۱۴ پدر

پربیننده ترین مطالب

  • ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۷ سلام

محبوب ترین مطالب

  • ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۴۶ حج 99
  • ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۷ سلام

۹ مطلب با موضوع «دخترام» ثبت شده است

سلام به جمع کوچک خوانندگان این صفحه سال نو برای همتون مبارک باشه .
سال جدید را در کنار دختران گلم و همسرِ جانم شروع کردم . 

امسال با وجود شیوع بیشتر بیماری ترس سال قبل را نداریم نمی دانم این عادت است که با دلهره بیماری کنار آمده ایم و به عید دیدنی می رویم خوب بدون دست و بوس نمی گویم مرگ از ما دور بوده حداقل سه تن از افراد فامیل را که حداقل سالی یک بار جویای حاشان بودیم حالا نیستند برای همیشه . 
بیشتر افراد فامیل برای حداقل یکبار مریض شدند و گاها سخت هم بیمار شدند . 
با این وجود مثل سال قبل آن حس و بغض لعنتی را نداریم . آن دلهره و عذاب به کمین نشستن یک سگ هار پشت در خانه را نداریم . بازار می رویم خرید می کنیم به دیدن یکدیگر می رویم . فقط آغوشهایمان را از هم دریغ کرده ایم . که گاهی بد هم به نظر نمی رسد . 
فقط امید به آینده ای روشن و فردایی بهتر است که ما را می کشاند به دنبال خودش همینطور که تا به حال کشانده . 
لبخند نثار لبهایتان .
انسانهای دروغگو و فریبکار از شما دورِ دور ...
و تندرستی گواریتان باد

heart smiley

م . الف گندم
۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

این روز ها شیرین نیست ولی با وجود نون خامه ای که تو خونه داریم شیرین میشه ...
- میره توالت و وقتی عجله داره میگه نخری نخری و می دود خوب نخری ریشه از ریخت داره و نخری همون نریزی برای ما محسوب میشه.
- وسط مرداد و تو هوای داغ و آفتابی یکهو باران شدیدی گرفت و آسمان رفت زیر آسمان ایستاد و باران ریخت بر سرش و حسابی خیس شد و کلی کیف کرد 
حالا دیروز سبد روی سرش گرفته و شلنگ را بالای سبد می گیرد وقتی با صدای مادرم مواجه شد که وااااای خیس میشی هوا سرده شلنگ اب رو بذار فریاد می زد نــــــــــــــــــــه بارون بارون . برامون جالب بود که ریختن قطرات آب از زیر سبد را به باران تشبیه کرده.
- برای خواهرش تولد گرفتیم و چنان خودش رو در نقش صاحب تولد غرق کرده بود که نگو و حالادایم میگه تیک بیز من اوف ( کیک بذار روی میز من پوف کنم)

- قیافه اش وقتی عصبانی هست خوردنیه دست به کمر میگیره با موهای فرفری و شلوغ پلوغ اخمهاشو تو هم گره می زنه و شروع به وراجی می کنه ما موضوع رو می فهمیم ولی نمی تونم انشای لغات رو اینجا بنویسم از توش چند تا ای بابا قابل فهم هست . 

- دلش برای پارک پر می زنه با دین عکس سرسره تو تلوزیون کلی ذوق می کنه .
- کسی از چین خبر نداره واقعا دارن طبیعی زندگی می کنن ؟

 

kissheart

م . الف گندم
۱۴ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این روزها هر چی به دست ما میده میگه آفَــنایی و وقتی بهش چیزی میدیم یادآوری می کنه که آفَنایی یعنی بگو

بفرمایین 

- یک روسری توی سرویس تریکو بچه ها هست که کوچیکه، همون را سر عروسک کرده بودیم ( عروسک اندازه بچه واقعی 3 ماهه است و کمی ازش می ترسه و هیچ وقت بغلش نکرده  ) میگه سری بده و روسری را از سر عروسک باز کردم و بستم سر خودش همونطور که از اتاق میره بیرون برگشته به عروسک میگه ممنونم عَسَک .

گفتم که زمان فعلها رو قاطی داره : اومده میگه جیش بکنم و به فرش اشاره می کنه جیغ می زنم میگم نــــــه بریم توالت بدو میگه نه جیش بکنم و به فرش اشاره می کنه باز تازه متوجه شدم میگه اینجا جیش کردم قبلنا .

این روزها عاشق کارتون شده و تلوزیون مختص ایشون و شبکه پویاست البته به سریال کیمیا هم علاقه خاصی داره تا جایی که میگه کیمی دوست منه ( یعنی من کیمیا رو دوست دارم ) کیمی نازه منه - کیمی عاشق منه ( یعنی من عاشق کیمیا هستم )

- خواهرش یک بلوز داره که جلوش از یک پارچه نرم و گربه ای هست وقتی این لباس رو می پوشه روابطش با خواهرش عجیب حسنه می شه و دایم می خواد بغلش کنه و میگه عزیزم م م م م و حسابی ذوق می کنه . علتش همون نرمی لباسشه که دوست داره بغلش.

- تازگی ها یکسره در حال تعویض لباسه و خانه پر از شبار و سابا است امروز رفته سر کشو و به خواهرش میگه باس گشنگ من کو ؟

 

smileyheart

م . الف گندم
۱۴ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دختر کوچولوی من بالاخره 2 ساله شد و در شش ماه اخیر فقط یک کیلو اضافه وزن کسب کرد و همچنان خاله ریزه هست . برنامه هام برای تولدش خیلی زیاد نبود یک کیک فوق العاده پختم و با گل و شمع 2 تزیین شد یک عروسک خانم مرغه براش خریدیم مامانم دو دست لباس تابستونی براش خریدند و به بقیه چیزی نگفتیم تا توی زحمت کادو نیفتند . اولش کلاه تولدش رو خیلی دوست داشت ولی بعد حاضر نشد سرش کنه موقع عکس گرفتن و کلی با هم کلنجار رفتیم . 

این بود تولد دو سالگی . هنوز آتلیه نبردمش .

همه حرفهای ما رو متوجه میشه  با تلفن در مورد از شیر گرفتنش حرف می زدم و او تو هال با خواهرش مشغول نای نای بود که یکهو اومد توی اتاق و تقاضای جی جه کرد . شبها که اصلا برای شیر بیدار نمیشه بعد از خوردن یک شام مفصل قبل از خواب یک شیشه شیر عسل می خوره شیر پرچرب محلی و همچنین صبح زود و این میشه که دیگه تقاضای شیر نداشته باشه البته مواردی بوده ولی نادر در طول روز هم یک یا دو بار ولی باز گاهی قاط هم زده و سر لج افتاده و بیشتر تقاضا داشته . دقیقا وقتی می فهمه داره کلاه سرش میره . اگه سیر باشه و یا خوابش نیاد جی جه نمی خواد به شیشه اش می گه شی شیر .
پروژه از پوشک گرفتن هم کلید خورد ولی متوجه شدم دچار اضطراب میشه رهاش کردم الان حدود یک ساعت بازش می ذارم .

حسابی دردری شده و دست باباش رو می گیره و به حیاط هدایتش می کنه می گه: آگادان ماسین سوسور دیگه ترجمه با خودتون 
دیشب تو ماشین بهش می گم سرتو بذار روی پای آجی لالا کن می گه نه آگادان شی شیر لالا یعنی بریم خونه روی بهارخواب همراه با شیشه شیر کنار آقاجان می خوابم . 

heartkiss

م . الف گندم
۲۹ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادتونه آسمان به من می گفت ننه و من می گفتم دور و بر ما کسی به مامان ننه نمی گه از کی یاد گرفته ؟

از خودم

بله خودم وقتی می خواستم خیلی احساسات به خرج بدم محکم بغلش می کردم و به پشتش می زدم و می گفتم نَــــــــــنِه نََنِـــــــــــــــــــــــــــــه دقیقا با همین غلظت . 

بعد از چند روز که از ننه گفتن آسمان گذشت فهمیدم منظورش از ننه من نیستم بلکه می خواد بگه بیا بهم محبت کن. و کی متوجه شدم وقتی من شدید مشغول پخت و پز بودم و نیم ساعتی بود بغلش نکرده بودم کنار اشپزخانه نشسته بود و نق می زد و می گفت :

                                   ماما !ننه.  

کاملا متوجه منظورش شدم که بیا منو بغل کن وقتی بغلش کردم یادم اومد که منم از کلمه ننه استفاده می کنم . و اصلا حواسم نبوده . بعد یک عروسک دستش دادم و گفتم ننه ننه بکنش که دیدم عروسک رو محکم بغل گرفت و با دستای کوچولوش می زنه پشتش . اینقدر قربون صدقه اش رفتیم که نگو . 

حالا کلا از هرچیزی که لطیف باشه رنگی باشه و یا کلا خوشش بیاد برای ابراز محبت ننه ننه می کنش حتی دمپایی قرمزه گل گلی منو .

heartheartheartkiss

م . الف گندم
۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۷:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

من خیلی وقته اینجا نیومده بودم الان آسمان وارد یازده ماه شده و دختر لوس فقط برای بغل بابا گریه میکنه و فقط باباشو صدا میزنه آدا و یا آداجا 

دخترک رسما بابایی شده چرا ؟ چون تو بغل می گیرش و باهاش راه میره و چراغ آیفن و هود رو براش روشن می کنه و در کابینت ها را براش باز می کنه و کلا نکن بهش کمتر میگه .

- مرخصی یک هفته مانده به عید تمام شد .

- کوچولو مهمان مامانم هست و راحته اینقدر که ظهرها موقع خداحافظی نه دل بردار دارد نه دل بگذار .

- دختر بزرگتر دیروز به مهمانی تولد دعوت بود و این رسمی ترین مهمانی اختصاصی بوده که دعوت شده .

- برای کادوی تولد کتاب بی خانمان نوشته هکتور مالو را از پول عیدی هاش خرید و خیلی زیبا کادو کرد و روبان پیچید.

 

م . الف گندم
۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی یکی زنگ می زنه و میگه دخترا چطورن دلم غنج میره و آرزو می کنم خدا به همه خانوما فرصت مادر شدن رو بده .

سرم نمی شه گفت شلوغه به برکت ورود فرشته کوچکم مرخصی بسی می چسبد .

دغدغه ها عوض شده دنیای مجازی کم رنگ و نوشتن بیرنگ شده البته در یک صفحه دیگر روزمره های کوچولو را می نویسم که دو تا خواننده بیشتر ندارد و روی هم سه تا مادریم که بچه هامون تقریبا در یک بازه زمانی دنیا امدن . 

آسمانم آرام و شاد زندگی می کند و تازگیها (پایان پنج ماهگی در 21 آبان)کمی فقط کمی برای غل خوردن تلاش می کند .

وقت خواب همراه با من آواز می خواند با نوای اَی اَی اَی...

همین زندگی می کنیم 

 

- اگر خاشقچی می دونست اینقدر سر تیتر خبرهای سراسر دنیا می شه از ذوق خودش میمرد.

- گاهی بیکاری بی برنامه ای هم به دنبال دارد 

- اصلا بدو بدو هیچ وقت بد نیست 

- بی خوابی شب رو هیچ خوابی در روز جبران نمی کنه 

- بده من انگشتای خوشمزه تو بخورم مامان

 

م . الف گندم
۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 

*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )

*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -

*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 

*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشمهایی پف کرده و نیمه بسته حال ندارم 

* خلاصه الهی از این گرفتاریهای شیرین برای همه درست بشه چارتاچارتا 

* امروز که هوس نت گردی داشتم منجر به نداشتن نهار تا این لحظه شده لذا برم پی آشپزی 

* دختر بزرگه هم حسابی کمک دست خوبیه برام هرکی بگه بچه پشت سرهم بیارین اشتباه می کنه 

 

م . الف گندم
۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

21 خرداد ساغت 23:45 ....

و چون زودتر از موعدش بود 2 روز زمان برد تا به آغوشم برسه .

و 9 روز طول کشید تا لباس بپوشه و به خونه بیاد .

روزهای تلخی بودند .

آرزو می کنم روزگار دخترم شیرین باشه.

حالا باید یک برچسب دیگه به اینجا اضافه بشه : دخترام 

م . الف گندم
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر