حمل کردن یک راز درد دارد ...
خفقان نگیریم
باید برای دانستن هر چیز آماده بود
باید آماده اش کنیم
سلام به کنجد من
حمل کردن یک راز درد دارد ...
خفقان نگیریم
باید برای دانستن هر چیز آماده بود
باید آماده اش کنیم
سلام به کنجد من
خواندن ، نوشتن ، گفتن ...
دغدغههای معمول یک خانه و زندگی ...
باید فکری برای بهسامان شدنشان داشته باشم !
کمک به مادرم در خانه تکانی
درست کردن طرح درس کتاب تولید محتوی
اوووه کلاس های ضمن خدمت مجازی و جلسات کارگاهی و حل تمرین های آنها
نگو نگو خانه تکانی
و وسوسه جدید همسر برای تغییر خانه
و دندان درد و دندان درد و دندان درد و دکتر مونا نوه دایی ام که وقت ندارد تا بعد عید و دندانهایی که مونا مونا می کنند دوتایی باهم
در حال مطالعه کتاب « سه کتاب » از زویا پیرزاد هستم .
خوبه فضاسازی اش جوره
هنوز دنبال نوشته هاش بدو بدو ندارم
در همین وقت جنگ جهانی درگرفت . چه جنگی؟ آیا اینبار دشمن از مشرق می آمد یا از مغرب ؟ از شمال یا از جنوب ؟ چه فرق میکرد؟ هر بیست و پنج یا سی سال یکبار، یعنی مدت زمان لازم برای ساختن سرباز ، جنگ به پا میشود و پنج یا شش سال ، یعنی مدت زمان لازم برای کشتن سربازی که ساخته شده است ، طول میکشد ؛ پس از آن دوباره سرباز میسازند و دوباره جنگ میکنند. خلاصه جنگ درگرفت ....
قسمتی از داستان هفت شهر عشق نوشته روژه ایکور
این صادقانه ترین جملههایی هست که راجع به جنگ خوندم و شنیدم
هر روز باید هنگام نهار آمار کشتهها رو بشنویم
سندباد رو دیدید دو قلعه با هم جنگ داشتند و کشته می دادند حالا با هر آرمانی هر گروه حق را با خودش می دانست ( آدمهای بند انگشتی بودند ) علی بابا هر دو حاکم را کف دستهاش گذاشت و بردشان روی ایوان قلعه گفت شما دوتا با هم دعوا دارید چرا بقیه باید کشته شوند حالا اینقدر همدیگر را بزنید تا یکی از شما بمیره .
کاش جنگ نبود ....
همین الان اخبار : یک تانکر مواد منفجره کنار زائران منفجر شده ،در مسیر بازگشت در مرکزی رفاهی کنار شش اتوبوس زائران ایرانی ، بیش از 70 نفر شهید شدهاند .
واقعا متاسفم
با توجه به تب هفته کتاب و آزادی من از بند درس و مشق با دخترک راهی کتابخانه شدیم و کارت عضویت را دریافت کردم .
و کورکورانه و هیجان زده بین صف تنگ قفسه ها قدم زدم و اولین کتاب هایی که از انتشارات مرکز و نیلوفر را دیدم انتخاب کردم . بهترین کتابهایی که خواندهام حاصل این دو نشر بوده و اطمینان بیشتری به آنها دارم .
خلاصه از سه کتاب به تصادف انتخاب شده فقط از رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو بدم نیامد خلاصه داستان به قلم لیلا صادقی در نت موجود هست .
و من می خوانم .....
پس از سلام و صلوات بر مقربین درگاه حق
امروز درخواست فارغ التحصیلی دادم تا دو هفته دیگرجوابش میآید و وقت حضور می دهند .
قبلنا همین طور دیمی تایپ میکردم حالا که به نیمفاصله و ویرگول و کلمات جدا و سرهم حساس شدم (درجریان ویراستاری پایاننامه که هستید ؟!)
چه کنم با این وسواس ؟!!
مطمئن هستم به همین زودی این عادت درستنویسی را کنار خواهم گذاشت.
باقی بقایتان
امروز و در وبلاگی این جمله از کتاب فلسفه زندگی را خواندم :
کامو نقل می کند: "دروغگویی فقط این نیست که چیزی بگوییم که امر واقع نیست. بلکه همچنین، و مخصوصا، این که چیزی بیش از امر واقع بگوییم و جایی که صحبت از دل است چیزی افزون بر آن چه حس می کنیم بگوییم نیز دروغگویی است."
.
.
یکی از دوستان سال 77 یادش بخیر وقتی ازش ساعت میپرسیدی مثلا می گفت 5 و 54 دقیقه و 7 ثانیه می گفتم ثانیه نمی خواد دیگه جواب می داد اگه بگم 5و54 دقیقه دروغ گفتم .
امشب شب قدره ..........
بین این بازار مکاره بنجل خر شده ام . مال خر این همه طرار . درست وسط جهنم تو ایستاده ام ، آنجایی که نظر تو نیست .
و هرکجا نظرت نباشد همان جا جهنم است و من پلشتِ ژنده پوشِ متعفن، رویی نمانده برایم که خودنمایی کنم و شجاعت نشستنِ در درگاهت داشته باشم .
پاکم کن .
اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ.
فقیرم
گرسنه ام
عریانم
من را یکی از همه بدان و بگو بهشت تو کجای این همه جهنم است .