روزی که خواستم اسمم را در دنیای مجازی تغییر بدم و بذارم مینی ما اصلا فکر نمی کردم کسی با این نام وجود داشته باشه می خواستم یک اسم خاص و بدون تکرار باشه و ناخواسته روی زبونم نشست و اصلا نمی دونستم که شخصی با این نام اهل آواز هم هست و امروز یکی از آهنگ هاشو دانلود کردم ..............برگرد
جالبه خیـــــــلی جالب
حالا چه جوری اسمم رو عوض کنم ؟؟؟ من با بیان زیاد آشنا نیستم .............ای داد
مثلا نشسته ام پای درس و مشق ..... موبایل زنگ می زند ، حرف می زنم ، بعد گزینه دوربین مرا مشغول میکند به خودم و از زاویه های مختلف عکس می گیرم ، نه این خوب نشد بعد به دنبال خانم جوانی با چشمهای شاداب و گونه های برجسته میگردم چرا در این عکسها نیست چرا توی قاب دوربین نمی نشیند این پف زیر چشم حتما از کم خوابیست اما دیشب که خوب خوابیدم ، برق چشمها پس چی ؟ حتما خسته شدم ولی اینها همه بهانه هست و خودم خوب می دانم پس کو جوانی ام من هنوز آمادگی رفتن به انتهای سی سالگی را ندارم من کجا هستم ؟
یک چیزی هست که نیست در این همه تصویر ....!
سلام
پله های باغ ملی تربت حیدریه
فکر کنم سال گذشته بود چه ماهی یادم نیست ولی کمی سرد بود باران باریده بود و هوا دلچسب، پس می تواند اوایل پاییز باشد مطمئنم فروردین نبود چون خانه مهین خانم اینا که رفتیم خبری از شیرینی عید نبود پس طبق قانون اگر و آنگاه حتما فروردین نبوده است . خلاصه مادرم کمی قرمه سبزی پخت بود و گفت نهار و ظرف با من ، وقتی رسیدیم تربت به باغ ملی شهر رفته و چون باران می بارید به نمازخانه پناه بردیم و بساط نهار پهن شد مامان فقط دو تا قاشق آورده بود و بشقاب هیچی و البته فراموش کرده بود و این شد که چهارتایی دور قابلمه ها نشستیم و دو نفرمان با دست و نان غذا خوردیم ...خلاصه ، کمی بعد نگهبان بیرونمان کرد . توی پارک چرخیدیم و دخترم بازی کرد و بعد
نمایی که در عکس دیده شده از داخل باغ ملی است
اینجا مزار است ولی من از داخل کاروانسرا ( رباط طبسی ) وارد این محل شدم
رفتیم مزار قطب الدین حیدر که در کنارش موزه مردم شناسی هم قرار داشت
در حاشیه خیابان و دو طرف درب ورودی مزار ایوان هایی برای اسکان مسافران وجود داشت با طاق و اجاق
گل میخ هایی برای آویز وسایل یا بند کردن بند چادر
وارد حیاط شدیم
و به زیارت رفتیم
کمی نزدیکتر
و داشتند گچ های روی دیوار را می زدوند تا نقاشی های آن رو بیایند و آن همه زیبایی نمایان شود
لعنت به سلیقه دستهایی که دیوار رنگی را با لعابی از گچ سفید کرد
در اطراف مزار سنگ قبرهایی دیده می شد که به روایتی مریدان وی (قطب الدین حیدر ) بودند
و جالب کلمات عصمت پناه - مرحمت پناه که در ابتدای بیشتر سنگ قبرها بود
کلماتی از قبیل مرحمت غفران - جنت مکان و غیره نیز بود
باریک ترین دری که تا بحال دیده ام
سقف گنبد روی مزار
در کنار مزار و در گوشه ضلع شرقی موزه مردم شناسی قرار داشت
سقف موزه
زنی در حال پخت نان (مادرم در آغوش گرفتش و گفت خاله پیرزن خسته نباشی )
خیک روغن
مجسمه نیم تنه حاج محمد ابراهیم طبسی از تجار معروف عصر قاجار این کاروان سرا رابنا کرده بود در ورودی قرار داشت و اتاقی برای فروش صنایع دستی نیز مهیا بود .
دایم بدو بدو بود و خستگی راننده و دیر رسیدن به منزل دوستان و اقوام دور مادری ام
نتوانستم عسکها و اطلاعات بیشتری جمع کنم . جستجوی اینترنتی اش با شما
اگر الان اقای شهریار سفرنویس بود نقشه پلان را هم داده بودند
عکس از اینترنت (دری که در کنج ساختمان است ورودی موزه بود )
مشخصات بنا این رباط در زمره بناهای دو ایوانی است که شامل فضای ورودی هشتی و تعدادی هجره مشرف به میان سرای بنا و انبار و اصطبل است.
این رباط که از ابنیههای جنب مزار قطب الدین حیدر میباشد در ضلع شرقی مزار قطبالدین حیدر قرار دارد و از چند ایوان و غرفه و اتاق و اخیه و طویله و انبار تشکیل شده و شکل و ترکیب کاروانسرایی دارد که در کنار مسجد و مزار قرار گرفته است. وجود این مجموعه بیانگر محل تردد و نقطه ثقل ایاب و ذهاب مردم به شهر بوده است.
معرفی چند سایت برای آشنایی بیشتر دوستان :
دلم برای سوت و کوری اینجا سوخت .
دل پر از شادی دوست هست و پر از غم دوست دوستانی که تا حالا ندیدمشان .
روزهایی که برای من پشت این میز خیلی معمولی میگذرد برای یکی سخت و یرای دیگری آسان است ، یکی میخندد و یکی می گرید .
میان این دو حس غریب مانده ام ....
انار سیاه
من تا حالا فقط یک درخت از آن دیده ام پوست سیاه رنگی دارد و ظاهرا به دلیل خواص دارویی فراوانش ، گران قیمت است و اما باغدار ساده و کم سواد ما به جای تکثیر و مراقبت بیشتر ، ان رهایش کرده و می گوید وقتی میوه اش را به میدان بار می برد و می فروشد فرار می کند تا خریدار انار را پس نفرستد با انکه ارزانتر از انار معمولی آن را خریده است .
یکی از استادهای من مقاله ای داده تا گزارشی از آن بنویسم و از آنجایی که تا خط به خطش را برای خودم ترجمه نکنم دست برنمی دارم و ترجمه من هم ضعیف است کمی تا نسبتی لذا از همه علاقه مندان دعوت می کنم تا اعلام همکاری بفرمایند تا در صورتی که برای ترجمه ی جمله ای ماندم دست به دامانشان شوم البته خود استاد فرمودند متن سنگینه اگر اشکالی داشتی بپرس ولی روم نمی شه که !! از شما متشکرم که دلتون با منه زیرا آقای دکتر گفته اند این مقاله را به تو دادم تا محک شوی ببینم لیاقت این را داری تا ترم بعد استاد راهنمایت شوم یا نه البته ایشان جمله را تا قسمت محک شوی بیان نموده و ادامه اش حاصل ذهن خود من است ولی تهش همینه دیگه !!
دلم یک شعر خوب خواست یادش افتادم که همیشه بهترین انتخاب ها را برای شعر داشت خیلی وقت بود نخوانده بودمش و وقتی نوشتم مستی با جرعه ای شعر نوشت :
وبلاگی با مشخصات فوق حذف شده
دوره تحصیلی من آموزش محور بود ، تعریف از خودم باشه ، به علت اینکه معدلم بالای هفده بود و نمره زیر 14 نداشتم به همراه پنج تن دیگر مشمول دوره پژوهش محور شدیم و خیلی کارهای پژوهشی را دوست دارم ولی امکاناتی که اینجاست کم است و باید ترم آینده در رفت آمد با شهر دانشگاه باشم درست مصداق شوق پرواز دارم ولی پر پریدن نه !
بعد از کش و قوس های فراوان و موخوم نمِوم های زیاد قبول زحمت فرمودیم و در ابتدای راه پایان نامه قرار گرفتیم باشد که رستگار شویم .